اس ام اس عاشقانه پیامک رمانتیک
 
درباره وبلاگ


سلام دوستان من ابوالفضل هستم امیدوارم از وبلاگم خوشتون بیاد
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 429
بازدید کل : 15211
تعداد مطالب : 103
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1



باران اشک ها
عکس و شعرهای عاشقانه





 مرد نیستم اما حرفم یکیست
تو !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

تنهایی قشنگ&zwnj;ترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ&zwnj; کـــــس نداری . . . !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

شکفتی همچو گل در بازوانم / درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی / کشاندی تا بهشت جاودانم . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

لب خشکم ببین چشم ترم را / بیا از باده پر کن ساغرم را
دلم در تنگنای این قفس مرد / رسید آن دم که بگشایی پرم را . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 


 مرد نیستم اما حرفم یکیست
تو !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

تنهایی قشنگ&zwnj;ترین حس دنیاست
چون برای داشتنش نیاز به هیـــــچ&zwnj; کـــــس نداری . . . !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

شکفتی همچو گل در بازوانم / درخشیدی چو می در جام جانم
به بال نغمه آن چشم وحشی / کشاندی تا بهشت جاودانم . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

لب خشکم ببین چشم ترم را / بیا از باده پر کن ساغرم را
دلم در تنگنای این قفس مرد / رسید آن دم که بگشایی پرم را . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دوستی را که چشم انتخاب کند ، ممکن است محبوب دل نشود
ولی آن را که دل انتخاب کند ، بی گمان نور چشم خواهد شد . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دلم می خواست زمان را به عقب باز می گرداندم
نه برای اینکه آنهایی که رفتند را باز گردانم
برای اینکه نگذارم بیایند . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

از عشق مکن شکوه که جای گله ای نیست
بگذار بسوزد دل من مسئله ای نیست
من سوخته ام در تب ، آنقدر که امروز
بین من و خورشید دگر فاصله ای نیست . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض
صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض
یک طرف خاطره ها
یک طرف پنجره ها
در همه آوازها ، حرف آخر زیباست
آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم ؟
حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

به روی زندگی دو خط زرد می کشم
و چشم عاشق تو را که گریه کرد می کشم
تو رفتی و بدون تو کسی نگفت با خودش
که من بدون چشم تو چقدر درد می کشم . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

ای دلم مستغرق سودای تو / سرمهٔ چشمم ز خاک پای تو
جان من من عاشقم از دیرگاه / عاشق یاقوت جان افزای تو . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

خنده از لطفت حکایت می&zwnj;کند / ناله از قهرت شکایت می&zwnj;کند
این دو پیغام مخالف در جهان / از یکی دلبر روایت می&zwnj;کند
کوثر است این عشق یا آب حیات / عمر را بی&zwnj;حد و غایت می&zwnj;کند . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

مدتهاست نه به آمدن کسی دلخوشم
نه از رفتن کسی دلگیر ، بی کسی هم عالمی دارد . . .

 

ا&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دوست داشتن ، نه در ازدحام روز گم می شود
نه در خلوت شب
خفته یا بیدار دوست می دارمت . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دیدار ما که آن همه شوق و امید داشت
اینک نگاه کن که سراسر ملال گشت
و آن عشق نازنین که میان من و تو بود
دردا که چون جوانی ما پایمال گشت !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

گرگ هم که باشی
عاشق بره ای خواهی شد
که تو را به علف خوردن وا می دارد
و رسالت عشق این است
شدنِ آنچه نیستی !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

اگه عاشقت نبودم ، پا نمی داد این ترانه
بی خیال بد بیاری ، زنده باد این عاشقانه . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم !
عشق من ، بوسه با لجبازی ، بیشتر می چسبد !

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن
به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست
قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

اتاق تنهاییم پا به ماه اتفاق تازه ایست
به گمانم یکی نبود قصه های من در راه است . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

عاشق ترین مرد ، آدم بود
که بهشت را به لبخند حوا فروخت . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

مرا تا نقره باشد می&zwnj;فشانم / تو را تا بوسه باشد می&zwnj;ستانم
و گر فردا به زندان می&zwnj;برندم / به نقد این ساعت اندر بوستانم
جهان بگذار تا بر من سر آید / که کام دل تو بودی از جهانم . . .

 

&amp;&amp;&amp;&amp;&amp;

 

میتونم بپرسم چه عطری میزنی ؟
بوی خوشبختی میدهی انگار . . . !



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







13 آذر 1391برچسب:, :: 21:41 ::  نويسنده : ابوالفضل عقیقی